زندگی پرماجرای من

فراز و نشیب و تصمیم گیری های دشوار

زندگی پرماجرای من

فراز و نشیب و تصمیم گیری های دشوار

شب

مهدی باز اومده پیشم!

دوست داشتم بعد شام میرفت اما مونده!

فعلا نشسته با سیستم من ور میره!

نمیدونم چجوری بهش بگم شب رو نمونه! بنظرتون میتونم بگم؟

خیلی زشته نتونی با دوست چندین ساله ت راحت باشی و نتونی بهش بگی لطفا شب رو نمون...

حتی نمیتونم بش بگم انقد تو سیستم من فضولی نکن.

نمیدونم چرا یه حس خاصی به حس مهدی به خودم پیدا کردم،

و این یعنی حتما باید بره!

نباید بمونه!

آقا یکی به مهدی بگه برو...

چجوری بهش بگم تا ابد باهام قهر نکنه؟

وای کاش امیر زنگ نزنه نمیخام بهش دروغ بگم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.